خدا جونم شکر مکنمت هزاران بار…ممنونم از اینکه منو لایق مادری دونستی
امروز14 آبان، 28 پری ام از دیروز دلم میگفت شاید نی نی تو دلمه … صبح وقتی همسری رفت پریدم ب ب چ رو برداشتم
باورم نمیشد… مثبت…دو خطه شده
سجده شکر … اشکی که امونم نمیده…
گیج و منگم … بعد نیم ساعت به خودم میام، لباسمو میپوشم و میرم آزمایشگاه ، تو اون یه ربعی که منتظر جواب نشستم دل تو دلم نبود…
خانمه با یه لبخند آروم بهم میگه مثبته… بغض میکنم به زور جلوی خودمو میگیرم که اشکام نریزه…
برگه آزمایشو میگیرم …بتا 400 … میام بیرون… دعا میکنم… خدا یا لذت مادر شدن رو از هیچ زنی دریغ نکن
میرم سیسمونی فروشی پاپوشی که میواستم رو نداشتن…میرم جای دیگه یه پاپوش کوچولو برای فندقم میگیرم…
هنوز به همسری خبر ندادم… میخوام وقتی عصر برگشت بهش خبر بدم…میخوام سورپرایزش کنم…
با دکترم تماس میگیرم برای هفته بعد سه شنبه نوبت میگیرم…
فندق مامان دوستت دارم خیلی زیااااد