سُک سُک سفری!

همیشه دلم میخواست وقتی میرم اصفهان حداقل یه هفته بمونم و اساااسی این شهر دوست داشتنی رو بگردم…

دهه آخر تیرماه تصمیم سفر گرفتیم بار و بنه مون رو جمع کردیمو ساعت 2:30 صبح از خونه زدیم بیرون و رفتیم دنبال پدر و مادر همسری… به طرز وحشتناکی خوابم میومد تقریبا کل راه رو خواب بودم…

حول و حوش 11 صبح به اصفهان رسیدیم…هوای گرم و خشکی داشت و برای ما خشکی هوا کمی آزار دهنده بود… بعد از گرفتن هتل و ناهار خوابیدم تااااااا 7 عصر که با صدای زنگ تلفن بیدار شدیم!

ماشینو نزدیک میدان نقش جهان پارک کردیمو گشتی تو خیابونای اطراف زدیم…عااااشق این شهر دوست داشتنی شدم مطمئنم اگه 1000بار دیگه هم برم از این شهر زیبا  سیر نخواهم شد… مردمانی مهربون، دوست داشتنی و خونگرم…

شور و نشاط و هیجانی که تو وجود مردم بود رو دوست داشتم و ازشون انرژی میگرفتم…من دوست دارم محل زندگیم یعنی خونه ام جایی آرووووم اما برای تفریح و گردش جاهای شلوغ رو دوست دارم…

خانواده هایی که رو چمن نشسته ان و دارن میگن و میخندن، کالسکه هایی که منتظر مسافرن و صدای دوست داشتنی جیلینگ جیلینگ و نعل اسبا و من دوباره پر میشم از آرامش و انرژی…

آقاجون(پدر همسری) احساس تنگی نفس کردن… رو چمنا دراز کشیدن تا بلکه حالشون بهتر شه … خوردن آب خنک هم تاثیری تو وضعیتشون نداشت برگشتیم هتل تا با مصرف داروها و استراحت حالشون بهتر شه…آقاجون مشکل قلبی دارن و هوای خشک باهاشون سازگار نیست…

صبح بعد صبحانه و بهتر شدن حال اقاجون تصمیم گرفتیم برگردیم تا اقاجون بیشتر اذیت نشن…حول و حوش 10 چک اوت کردیم و عصر خونه بودیم…

حالا قصد داریم تو گینس رکورد سفرمون رو ثبت کنیم

خدا رو شکر حال آقاجون با چند روز استراحت خوب شد…

اما شبهای اصفهان خیلی زنده اس ، خیلی دوست داشتم، دفعه بعد که رفتیم اصفهان تا خود صبح تو خیابوناش قدم میزنم…wink2.gif : 20 par 18 pixels.

کلی عکس دارم که باید بذارم، امان از دست تنبلی…..

به‌دست ruzanehayman