قبل اینکه بیایم ایران و ببینمت همیشه پیش خودم میگفتم هر وقت که برگشتیم میای خونمون و آب و قران برامون میاری و 2 رکعت نماز شکر میخونی مثل همیشه….

یادمه عید سال 88 وقتی باهام تماس گرفتین بهم گفتی چرا نیومدی خونمون، بیا خونمون….

یادمه چند ماه قبل اومدنمون از تماسایی که میگرفتن  جویای احوالتون شدم وقتی بهم گفتن الان فقط منتظر توئه میدونی چقد ناراحت شدم، یعنی چی فقط منتظر دیدن توئه….

حتی تصور نمیکردم که ….

وقتی بعد 2 سال اومدم دیدنت وقتی به کنار در اتاقت رسیدم و دیدم یکی رو رو به قبله گذاشتن و میگن توئی اما تو نبودی پاهام خشک شد، نای قدم برداشتن نداشتم، بغض گلومو فشرد….

وقتی ازت پرسیدم حالتون چطوره و شما محکم گفتی خوبم… وقتی گفتم خدارو شکر مثل همیشه اون لبخند قشنگ و دوست داشتی رو لبات دیدم … بعد 2 سال…آآآخ که چقد دلم برات تنگ شده

میدونی چقد خوشحال شده بودم  که یکی دو هفته آخر حالت خوب بود اما این شادی زمان زیادی ازش نگذشت حتی قد یه دیدار دوباره

وقتی مامان تماس گرفت که حالت بد شده و خودمو سریع برسونم فکرشم نمیکردم که …..

دلم برات تنگ شده خیلی…. برا روزایی که همیشه توجیب لباست نخودچی و شکلات بود … روزایی که با برگ گیاه خاصی برا نوه هات بادبزن حصیری میبافتی و برا هر کدوممون یه طرح و نقشی داشت  … برا اون روزایی که عصرا میومدی خونمون

اینو بدون که جات همیشه خالیه  و یاد و خاطرت همیشه برامون زنده اس

روحت شاد

به‌دست ruzanehayman

یه روز زیبا!

سه شنبه 31 مرداد مبعث حضرت رسول:  دوش میگیرم و یه لقمه صبونه میخورم و وسایلم رو جمع میکنم … همسری طبق قراری که از قبل با هم گذاشتیم سر ساعت 10 میاد دنبالم و منو میرسونه

مدلی رو که روز قبل انتخاب کرده بودم رو دوباره نشونم میدن …. میشینم رو صندلی ای که رو اینه روبروم یه پارچه سفید انداختن … بعد تموم شدن ارایش صورتم میرم تو اتاق تعویض لباس و یکی کمکم میکنه تا لباسمو عوض کنم….

حالا نوبت درست کردن موهامه …. همینطور که دارن موهامو درست میکنن یکی میاد رو بازوم گل و بلبل میکشه و یکی هم داره ناخن هامو لاک میزنه…..وااای خدا خسته شدم…. تو دلم دارن رخت میشورن….

10 دقیقه  یه ربعی زودتر از زمانی که به همسری گفتم اماده شدم… همسری میاد دنبالم …. عکس میگیریم …. چه لحظه قشنگی …

یه حالگیری اساسی…. خاله پری زودتر از موعد تشریف اوردن، درست نیم ساعت قبل شروع مراسم کلافه….

کنار هم نشستیم … اقای عاقد دارن تند تند پند و نصیحت میکنن و با حرفا و رفتارش استرسی عجیب به جونم می افته …. همسری قرانو باز میکنه …

تمام حواسم هست که به محض اینکه گفت برای بار سوم میپرسم؟ بــــلـه رو بگم!!!!نیشخند

حالا نوبت همسریه …. وااا همسری پس چرا نمی گی؟…. همسری منتظره تا سه بار ازش بپرسن و بعد بگه بــله !خنده

هلهله و شور …..چیلیک چیلیک عکس …. میریم پیش مهمونا …. همسری میگه مریم من رقص بلد نیستم…اما ظاهرا من بلد نیستم!

یه روز پر به یاد موندنی و شیرین تموم شد و فقط یاد و خاطرش برامون موند….

*****

چه آغاز دل انگیزی آن زمان که به تو پیوستم

و همان پیوستگی معنی زندگی ام شد

و چه زیبا دیدم که محتاج توام

عزیزم چهارمین سال ما شدنمون مبارک، انشاله 10000 سال ما شدنمون رو تو وبلاگم ثبت کنم نیشخند

به‌دست ruzanehayman

موندن یا نموندن!

دوستای گلم ازم خواستید بگم زندگی تو ایران بهتره یا اونجا ، تو این مدت چندباری صفحه وبلاگمو باز کردم تا بنویسم اما هر بار ذهنم خالی میشد درواقع نمیدونستم از کجا و از چی بگم

آغوش گرم خونواده هامون، اشک شوق، خنده، تعریف کردن خاطرات این مدت دوری، برگشت به زادگاهت به جایی که تعلق داری و به جایی که دلت براش پر میکشه همه اینها شیرینه و لحظه های خوش زندگی تو ایران بشمار میاد

میخوام کوچه بازاری تر از شیرینی زندگی تو ایران رو بگم…. ماهی فروشی که داد میزنه ماهی تازه…. سفزی فروشی که پشت چهار چرخه چوبی اش وایساده و تا از دور میبینه داری به سبزی های روی چرخ نگاه میکنی داد میزنه بیا سبزی تازه ببر، ریحون، پونه…. یه بسته از این فلفل سبزای شیرین هم بگیر خیلی خوش مزه اس!

وانت بارهایی که پر از طالبی، هندونه، هلو و…هستن یه جور شور و هیجان بهم میدن…

اینا خوبی های اینجاس…..

وقتی میری خرید چون فروشنده اون جنس رو نداره میگه: نگرد اصلا همچین چیزی نیس وگرنه ما داشتیم!!!

وقتی میری تو خیابون و رانندگی بدون رعایت قانون رو میبینی و از همه بدتر وقتی میبینی هیچ گذشتی ندارن و تصادف میشه حتی در حد شکسته شدن چراغ عقب ماشین به جون هم می افتن و طوری همو میزنن که انگار دشمنی دیرینه ای دارن…وقتی میری خرید اولش که قیمتو میپرسی میگن 4000 تومن و وقت پرداخت پول فروشنده میگه 4500 و شما شک میکنی به گوشت که نکنه من اشتباه شنیدم! وقتی بهشون میگی اقا شما که گفتی کیلویی 4000 تمومن حالا چرا شد 4500 میگه اااا نه از همون اولش 4500 بود!!!!!!!!

واااای اگه یه کار اداری داشته باشی که …….میری بانک و یه حساب باز میکنی تا بتونی همه کارای بانکیت رو اینترنتی انجام بدی بعد یکی دوروز بدو بدو، میبینی تنها میتونی موجودی حسابت رو چک کنی و حرفایی که کارمند بانک زده باد هوا بود!

وقتی شتاب و استرس و نگرانی رو تو چشای همه میبینی ….وقتی هر چی دور و برت رو نگاه میکنی اثری از سطل زباله نیس و مردم زباله هاشونو رو زمین میریزن و ساحل دریا یه جلوه زشتی پیدا کرده …

وقتی یه جنسی رو تو این مغازه میدن 1000 تومن و 2 تا مغازه بالاتر دارن 2000 تومن( دقیقا همون 1000 تومنه اس اما نمیدونم چرا ایشون دوبرابر مبده)!!!! بحثم سر یه قرون دو زار نیس منظورم اینه که هر کی برا خودش نرخی داره!

وقتی یه چیزی رو سفارش میدی که برا 2-3 روز دیگه اماده اش کنن بعد کلی هماهنگی تو این چند روز وقتی خریدت رو میاری خونه و باز میکنی و میبینی اونی نیست که خواسته بودی اونی نیست که نمونه اش تو مغازه اشون بود و انتخابش کردی چه حسی پیدا میکنی…. وقتی تلفنی به فروشنده میگی اقا اشتباه فرستادید و حمل و نقل از این شهر تا اون شهر سخته میخنده و میگه حالا ایرادی نداره فرق زیادی که با هم ندارن!!!!! چه حالی پیدا میکنی؟

روزای اولی که اومده بودم وقتی این وضع رو میدیدم خیلی عصبی بودم و همش میگفتم اومدنمون اشتباه بود…..

البته اینو بگم از اینکه کنار خونواده هامون هستم خوشحالم، اینکه هر وقت خواستم میتونم برم دیدنشون خوشحالم ….

به‌دست ruzanehayman