روزانه

از اولین پستم تا اخرین پستی که تا این لحظه نوشتم رو پرینت گرفتم، شده یه دفتر خاطرات قطور! روزی که داشتم پرینت میگرفتم با مرور خاطرات گذشته دلم تنگ شد برا روزای گرم استوایی برا روزایی که گذشت اشک چشامو نمناک کرده بود اما لبم میخندید…yes.gif : 19 par 18 pixels.

***

خدارو شکر زندگی همچنان میگذره و با روشن شدن شومینه روزانه های من و همسری گرمتر شده.xlove_huh.gif : 29 par 34 pixels.

روزای زوج وقتی که از باشگاه برمیگردم تا خستگی ای در کنم و خونه رو مرتب کنم همسری میاد معمولا عصرا میریم گشتی میزنیم… یادش بخیر پاتوقمون تو ما.لز.ی پو.ترا، سا.یبر بود اینجام چند کیلومتر میریم تا به نو.ر و گاهی دورتر تا نو.شهر برسیم

یه روز که اساسی حس و حال گردش بود رفتیم تا نو. شهر برا ناهار یه خونه ویلایی بود که به رستوران تبدیلش کردن تو حیاطش میز و صندلی چیده بودن کنار ساحل، با یه سلیقه خاص و قشنگی، هوا سرررد با یه افتاب ملوسی که قایم باشک بازی میکرد… احساس کردم دریای اونجا خوشرنگ تر و اروم تر از کنار خونه ماس!

***

خیلی وقته تصمیم گرفته ام که یه کاری رو انجام بدم با همسری مشورت کردم و خدارو شکر خوشش اومد و استقبال خوبی کرد … کاریه که میدونم با انجامش ارامش خاصی پیدا میکنم اما یه مقدار کارش پر مسئولیت و سنگینه رو این اساس باید هدفمند قدم بردارم دوست ندارم کاری رو که شروع میکنم نصفه نیمه رهاش کنم رو این اساس هنوز استارتش رو نزدم!

***

خداجونم بخاطر 5سال و 3 ماه و 5 روزی که تا الان بهم دادی،بخاطر سلامتیمون، بخاطر روزای قشنگ و گرممون، بخاطر همه چی ازت ممنونم… خدای قشنگم دوست مهربونم ازت میخوام همچنان باهامون باشی و تنهامون نذاری با دستای بزرگ و پر مهرت محکم نگه مون دار… همچنان دوستمی مگه نه؟ بخاطر همه اون روزا میگم، یادته که!nightf.gif : 28 par 38 pixels.

به‌دست ruzanehayman

عروس ماهيا!

بعد 6 روز صبح زود بیدار شدن جمعه صبح اساسی خوابیدم، همسری صبح زود بیدار شد و رفت ساحل تا قدمی بزنه، هنوز زمان زیادی از رفتنش نگذشت که برگشت و بیدارم کرد که بدو بیا ماهیگیرا اومدن دارن تور رو جمع میکنن

https://ruzanehayman.files.wordpress.com/2011/11/0642.jpg?w=695

ماهي نميشد باورش تور كه بيوفته سرش نگاه گرم ماهيگير،ميشه نگاه آخرش

https://ruzanehayman.files.wordpress.com/2011/11/0654.jpg?w=695

منم با سر روی شسته نشسته با عجله یه چیزی تنم کردمو رفتیم پایین… بنده خدا ها اون روز صیدشون اصلا خوب نبود فکر نمیکنم بیشتر از 40- 50 تا ماهی صید کرده باشن

معمولا تو پاییز و زمستون ماهیگیرا رو بیشتر میبینم نزدیک خونمون اما توتابستون، نه.

یه شب هم که هوا خیلی خوشمزه بود رفتیم ساحل و آتیش روشن کردیم، ماهیگیرا رو هم از دور میدیدیم البته نور چراغای قایق شون رو.

چند وقت قبل به یه مهمونی نامزدی دعوت شدیم که خیلی خیلی خوش گذشت و بیصبرانه منتظر عروسیشون هستیم تا دوباره کلی خوش بگذرونیم…

هوا سرد شده به شدت وآسمون میباره اساسی…. درختا تازه دارن به سمت رنگای زیبای پاییز میرن، حالا که زمستون نزدیک شده!

سال قبل کلی برنامه ریزی کرده بودیم که بریم اس. کی اما متاسفانه دقیقا اول زمستون یه مشکلی برای یکی از اعضای خونواده پیش اومد که دقیقا تا 3-4 روز نزدیک بهار همه خانواده درگیرش شده بودیم و اصلا نشد که بریم اس.کی حالا امیدوارم امسال دیگه مشکلی پیش نیاد و بتونیم تو تعطیلات میان ترم سری بزنیم. آمین!

به به عجب پستی شده، از هر گوشه ای یه چی نوشتم!

به‌دست ruzanehayman