چطور مطورید دوستای خوبم
مدتیه دوباره ورزشو شروع کردم 3 بار در هفته میرم باشگاه. تابستون خیلی خوب بود عصرا وقتی از گرمای هوا کم میشد 30 km طی میکردیم میرفتیم به یه پارک جنگلی، شروع میکردیم به ورزش کردن. اول میدویدیم بعد تمرینات دایره ای رو انجام میدادیم. اواخر تابستون بعد 2 km دویدن تمرین دایره ای رو شروع میکردیم. تصمیم گرفتم نواختن موسیقی رو یاد بگیرم، اما از اینکه برم اموزشگاه و تو کلاس بشینم خوشم نمیاد، رو این اساس تصمیم گرفتم چند تا اگهی چاپ کنمو به در و دیوار بچسبونم… یه روز عصر با همسری رفتیم این کاغذ ماغذا رو چسبوندیم به در و دیوار از شانس خوشم همون شب همچین بارونی اومد که نگو البته بارون که چه عرض کنم! روز بعد مراسم کاغذ چسبوندن دیدم اثری از اگهی ها نیس! ظاهرا بارون شب قبل کار خودشو کرد. دیگه از اون روز همچنان باران میبارد… واسه همینه که من عاااششق پاییزم! کلا وقتی بارون شمالی شروع میشه ول کن معامله نیس! اهان، تابستون عروسی داداش کوچیکه همسری بود و دیگه مریم خانوم اساسی ترکوند… خوب اخه عروسی اون یکی برادر همسری ما مالزی بودیمو اوج کارا، رو این اساس برا عروسیشون نبودیم … خلاصه خیلی خوش گذشت، بعد عروسی تا یه هفته همش خواب بودم از خستگی! یه چیز دیگه هم میخواستم بنویسما، اما هر چی فکر میکنم یادم نمیاد!
راستی تمپلت جدید وبم چطوره؟